گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...
فاصله
وزی هزار بار بر صفحه
دل بنویس:میان بود و
نبودش تنها یک حرف
فاصله است!به همین
سادگی! و من.... روز و شب
جریمه سنگین رفتنت را
پرداختم! و جز دل که
روزی هزار بار خراش
افتاد، کسی نفهمید که
از ب، بودنت ،تا نون،نبودت فاصله تا بی
نهایت بود ...