سعدی...


وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من  
          
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
         
ناله زیر و زار من زارترست هر زمان
       
بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من
     
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
     
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
   
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
   
می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من
    
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
    
هم به مراد دل رسد خاطر بد سگال من
  
دیده زبان حال من بر تو گشاد رحم کن
     
چون که اثر نمی کند در تو زبان قال من
   
بر گذری و ننگری بازنگر که بگذرد
  
فقر من و غنای تو جور تو احتمال من
   
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
  
که آه تو تیره می کند آینه جمال منسعدی

نظرات 2 + ارسال نظر
زیبای خفته 25 دی 1390 ساعت 09:24 ب.ظ

عاشقترینم ،زیباترینم، با محبت ترینم، اما.................

دستم نمک نداره .......... به هرکی خوبی میکنم بدی می بینم...

اما کسی دوستم نداره ، ...........به خاطر همین تنهاترینم...........

گل من وبلاگت قشنگه......عکسهاشو بیشتر کن..........یه موسیقی

زیبا مخصوص زیبای خفته بذار تا احساست رو به ما بگی...............

دوستت دارم ..................فعلا بای بای

ح.ر 19 اسفند 1390 ساعت 05:58 ب.ظ http://sahar220.blogfa.com

سلام خسته نباشیى
کارتون جالب بوى ولی حیف که کم بوى

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد