"خداحــافظ رفیــــق...!"









یادگرفته ام تنهایی ام را ماهرانه پشت روزنامه ای  پنهان کنماما از مهتاب که بوی شانه های تو را می دهد چیزی را نمی توان پنهان کرد.....

دلتنگی های آدمی را باد ترانه می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد 
و هر دانه ی برفی به اشکی نریخته می ماند

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو

و من.....

وقتی دوست داشتن میان من و تو نزدیک است

و حجم های خالی زندگی با نام من و تو پر نشد

وقتی سکوت می کنی...

در برابر هر آنچه برای تو دارم..
.
شاید تنها کلامی که ما را...

به هم پیوند خواهد زد این باشد...

"خداحافظ رفیق...!"

حرفه دلم بود!

برای تو......


نظرات 3 + ارسال نظر

like kheili khosham omad

ماییم دیــــــــــــــــگه

دندوناشو نگا...ه!! 10 بهمن 1391 ساعت 04:01 ب.ظ

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

جمله ی قشنگی بود

فاطمه 12 بهمن 1391 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.khoshkhiyaalii.blogfa.com

یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد …
عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق …
یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد