به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و او روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم
حالم به هم خورد...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/035.gif)
از عکس یا موضوع؟
از عکس دیگه...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/006.gif)
بیا سوال گورخریمو ج بده!!!!!!!!!!!
پسره : اسمت چیه ؟؟؟
دختره : یه شارژ بفرست.
پسره : چند سالته ؟؟؟
دختره : یه شارژ بفرست.
پسره : خیلی دوسِت دارم میخوام بیام خواستگاریت !
دختره : واقعا ؟؟؟ کِی ؟
پسره : یه شارژ بفرست …