انــدوه...

انـدوه که از حــد بگــذرد

جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مـزمـن

دیـگه مـهـم نـیـســت

بـودن یا نـبـودن

دوست داشتن یا نـداشتن

دیگه حسی تو رو به احساس کردن نمی کشاند

در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی

و فقط نـگـاه می‌کـنی

نـگــــــــــاه…..!

دوستــت دارم

دوستت دارم هایی هستند که

میگویی تا دیگری را خوشحال کنی


و


دوستت دارم هایی هستند که


گفتنش خودت را خوشحال میکند..


چقدر فرق دارند این دو با هم....

پــدر..

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره

میفهمی پیر شده !


وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه


میفهمی پیر شده !


وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره


اما هیچ چی نمیگه . . .!


و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش


به خاطر غصه های تو هستش!!


دلت میخواد بمیری . . .:|


الو....

الو...
سلام ...
منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست،هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است.ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست...
شما که گفته بودی پاسخ سلام واجب است!به ما که میرسد حساب بنده هایتان جداست؟الووو...دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد...خرابی از دل من است،یا که عیب از سیم هاست؟!؟!؟
الوووووو...الووووو..الووو...الوو..الو...!؟!؟!؟

زنــدگـی...

دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر √

غــــم . . .؟ حــاضــر √

درد. . .؟ حــاضــر √

دوری. . .؟ حــاضــر √

عــشــق. . .؟بلندتر میخوانم ، عشق . . . ؟

باز هم نیامده؟؟؟ ... غیبت هایش ازحد مجاز چندیست که گذشته ،

اخراجش میکنم!

با اینکه نمیشود ، اما زندگی را ادامه میدهم!

خیلی دیر بود

برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر...

تلخ میگذرد..!

تلخ میگذرد..! این روزها را می گویم... که قرار است از تو... ......
 که همه وجودم بوده ای...
حالا برای دلم ...
یک انسان معمولی بسازم...!

انتقام

انتقام می گیرم از چشم هایت
برای تمام لحظه هایی که
بهانه ی اشکهایم؛
تــــــو بودی!!

زندگی

زندگی !

کلاهت را بـه هوا بیانداز ...

که من دگر جان بازی کردن ندارم !

توبردی..

سوز عشق

 


فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….

بغـض

جـمع شـده اسـت، حـرف هـایـم

در انتـهایـی تـرین بغـض ِ مـانده


در تکـرارهـای ِ روزهـای ِ بـی تـــو بـودن


و هـر چه صـبر می کـنم


نـه می شـکنـد


نـه تـو مـی آیـی ...

بهشت...

تــــو...

 با هر سیب کرم خورده ای!

وسوســه می شوی..!

تــــو...

 از بهشت قلب من رانــده شدی!!!!

در بهشت مانــدن ,لایــق هر کسی نیست!!!...

 

c38b30fbcb5f290f53f39f349df59b556b1f6ac9.jpeg

یک نفر..

یک نفـــر در همین نزدیکی ها

 

چیزی!!

 

به وسعت یک زندگــی برایت جا گذاشته است ...

 

خیالت راحت باشد

 

آرام چشمهـــایت را ببند

 

... یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است

 

یک نفــر که از همه زیبایی های دنیا

تنها تــو را بـــاور دارد ...

 

 

1046-12-188158193253-34pez5x.jpg

اندکی...

http://ahange-del.persianblog.ir/

 

اندکی زیـــر باران بـــمان...

ابـــر را بوسیده ام...

تـــآ .. بوسه بارنت کند...

 

قاصدک..

چه سخت است.... 

دلتنگ قاصدک بودن .!!! 

در جاده ای  که در آن هیـــچ بـــادی نمی وزد....

 

87swoj8it28n2argq1j.jpg

تعبیـــــر نگاهتـــــــ

نمیــــــدانمـــ

تعبیـــــر نگاهتـــــــ


خداحافظـــــ یستـــ ــ ـ


یا انتــــــظار ؟!




چقدر دلم هوایت را می کند


حالا که دگر هوایم را نداری...!

مـــــــــــــرد است دیگر...

مـــــــــــــرد است دیگر...

گاهی تند میشود


و گاهی عاشقانه میگرید..


مـــــــــــــرد است دیگر..


غرورش آسمان


و دلش دریاست...


تو چه میدانی ؟؟!


ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟


تو چه میدانی ؟؟!


که چشمانت دنیای او شده...؟


تو چه میدانی ؟؟!


از هق هق شبانه او


که فقط خودش خبردارد و بالشش...؟


مـــــــــــــرد را


فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد ...

سعدی...


وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من  
          
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
         
ناله زیر و زار من زارترست هر زمان
       
بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من
     
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
     
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
   
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
   
می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من
    
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
    
هم به مراد دل رسد خاطر بد سگال من
  
دیده زبان حال من بر تو گشاد رحم کن
     
چون که اثر نمی کند در تو زبان قال من
   
بر گذری و ننگری بازنگر که بگذرد
  
فقر من و غنای تو جور تو احتمال من
   
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
  
که آه تو تیره می کند آینه جمال منسعدی

تصمیم با خودت ...هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی؟

Image By Fotos.Blogfa.Com

تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را

اگر می خواهی جستجو کنی

به حتم در میان پستو های بی حوصلگی ام می یابی

اما بی محابا در نزن که گرد دلم

تا ابد به سرفه ات می اندازد

و عزای سیاه پوشش به گریه ات!

آرام که آمدی

اول از آینه تنهایی بپرس از کدام سو

آنگاه به نرمی قدم بردار

که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم

پای برهنه ات را خراش نیندازد

به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست

تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم

که آن هم استراحت گاه ناامنی است

آخر بارها هجوم سخت کلاغ های سیاه را دیده است

تصمیم با خودت ...

هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی؟

دعا

یک نفر دلش شکسته بود
توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتتظر،ولی دعای او
دیر کرده بود
او خبر نداشت که دعای کوچکش
توی چار راه آسمان
پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود