برای دیدن سایت اصلی برو به ادامه مطلب عزیز....
ادامه مطلب ...و همانا عشــق چیزی است که در وجود همه ی ما پیدا می شود و این است
عشــق....
کاش عشــــــق زبان به سخن می گشود تا نشود که زبان ها سخن عشق بگویند گرچه نه هر زبانی سخن عشق بداند و نه هر گوش زبانی از عشق شناسد ..
به نظر شما عشق چه رنگیه؟
برو به ادامه و دیگه عکس ها رو ببین...
ادامه مطلب ...1- تنها از هم صحبتی با نامزدتان لذت ببرید. این موضوع قاعده ای اساسی در روابط عاشقانه است
2- همیشه عاشق و معشوق هم باشید
ادامه مطلب ...
زمان بس کند میگذرد برای آنانکه در انتظارند ...
بس تند می کذرد برای آنان که می ترسند ...
بس طولانیست برای آنان که در اندوهند ...
وبس کوتاه برای آنان که سرخوشند ...
اما ابدی است برای آنان که عاشقند ...
اکنون به خدا نشسته ام روبروی تو
یک عمر با حضور تو درجستجوی تو
نام مرا بخوان به صدای بهاریت
تا پرکشد تمامی عشقم بسوی تو
دیگر تمام زندگیم گشته این سکوت
مثل صدای گمشده ای درگلوی تو
مثل لطافت تن گل در سکوت باغ
پیچیده در فضای دلم عطرو بوی تو
آخر کجا بجویمت ای بی نشان من
تا کی در انتظار نشانی ز کوی تو
بنگر منم منم که به داغت نشسته ام
جانم چو لاله سوخته در آرزوی تو
ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
می نشینی روبروی من و فاصله ها تمام می شود
این همه نذر برای داشتن توست که مستجاب می شود ؟
اگر چه خاطره می شود سهم من از این همه سجود
تو
تمام آرزوهای دست نیافتنی من هستی
که شبها برایت لالایی می خوانم
تو
دلیل همه نفس هایم هستی
که بوی غریب انتظار را در هوا پخش می کنم
تو
سرآغاز غزل هایم هستی
که برایت می سرایم و روی دیوار زندگی ام می نویسم
تو
دست نوشته هایم را به نام خود کرده ای
وتنها بهانه جاری شدن آن بر روی کاغذ سفید دفترم شدی
تو
رنگین کمان رویاهای زیبا و محال من هستی
که شبها برایت فال می گیرم
تو
تنها دلیل بارانی شدن چشم هایم هستی
که فقط برای تو ترانه می خوانم...
باز امشب
باز امشب دل برایت بیقراری میکند
در غم عشقت چه معصومانه زاری میکند
باز امشب چشم من تر میشود از گریه ام
گریه از عشق من امشب پاسداری میکند
گر تو باشی در کنارم تا ابد ای نازنین
چشم و قلبم لشکر غم را فراری میکند
مهرو ایمان و وفا هست کوله بارم خوب من
هرسه عشقت را برایم خواستگاری میکند
درد تنهایی
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی........
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی.......
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین.....
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی........
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم........
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی........
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند.....
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی........
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل.....
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی........
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن......
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی.......
عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد .
مادر ترزا
عشق نخستین سبب وجود انسانیست .
وونارگ
عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد .
ارد بزرگ
عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد .
شکسپیر
عشق مانند بیماری مسری است که هر چه بیشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا میشوی . شانفور
عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست .
کوستین
عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند .
جبران خلیل جبران
عشق برای مرد از احساسات عمیق و غیر ارادی نیست ، بلکه قصد و عقیده است .
مادام دوژیرادرن
عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است .
زابوتن
عشق نخستین بخش از کتاب مفصل بیوفائی است .
ژرژسان
عشق معجزه ایست .
امیل زولا
عشق شیرینی زندگیست .
مارسل تینر
عشق مزیت دو فردیست که دائم سبب رنج و اندوه یکدیگر می شوند .
سنت بوو
عشق یکنوع تب و حرارت شدید است .
استاندال
عشق گل کمیابی است .
آندره توریه
عشق حادثه ایست .
کولارن
عشق چیزیست که به هیچ چیز دیگر شباهت ندارد .
ریشله
عشق ما را میکشد تا دوباره حیاتمان ببخشد .
بوبن
عشق شاه کلیدی است که تمام دهلیزهای قلب را میگشاید .
ایوانز
عشق این توانائی را می دهد که بگوئید ، پوزش می خوا هم .
کن بلانچارد
عشق یعنی ترس از دست دادن تو .
مثل ایتالیائی
عشق تاریخچه زندگی است.... اما در زندگی مرد واقعه ای بیش نیست .
مادام دواستال
عشق همیشگی است این ما هستیم که ناپایداریم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است اما مردم نیستند .
لئوبوسکالیا
عشق عبارت است از وجود یک روح در دو کالبد. عاملیست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند .
ویکتور هوگو
عشق رمز بزرگیست .
افلاطون
عشق تجارت خطرناکیست که همواره به ورشکستگی می انجامد .
شانفور
عشق نبوغ عقل است.
توسنل
عشق دردیست که فقط سه دارو دارد: گرسنگی ، انتظار ، انتحار .
کراتس
عشق نمی دانم چیست و نمی دانم چگونه سپری می شود .
مادموازل دوسگوری
عشق دردیست شدیدتر از تمام دردهای دیگر ، زیرا در عین حال روح و قلب و کالبد را رنج می دهد .
ولت
عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است .
آلفونس کار
عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند .
کرنی
عشق ، خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است .
برنارد شاو
عشق چیزیست که بیعقلان را عاقل می کند و عاقلان را عاقلتر می نماید و آن ها را که بیش از اندازه عاقلند را کمی بی قید می سازد .؟
عشق چیزیست که نخست به شما پرو بال می دهد تا بعد بهتر بتواند بدامتان بیندازد .
د. اسمیت
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند . مارکوس بیکل
عشق خوشبختی است که دو طرف برای هم ایجاد می کنند .
ژرژسان
خورشید جاودانی
در صبح آشنایی شیرین مان، تو را
گفتم که :« مرد عشق نئی!» باورت نبود
در این غروب تلخ جدایی، هنوز هم
می خواهمت چو روز نخستین، ولی چه سود ؟
می خواستی ، به خاطر سوگندهای خویش
در بزم عشق،بر سر من، جام نشکنی ،
اینگونه دل شکسته، به خاکم نیفکنی .
پنداشتی که، کوره ی سوزان عشق من
دور از نگاه گرم تو ، خاموش می شود ؟
پنداشتی که یاد تو، این یاد دلنواز
در تنگنای سینه، فراموش می شود ؟
تو، رفته ای که بی من ، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو، شب ها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را، تاج سر کنم .
روزی که پیک مرگ، مرا می برد به گور
من، شب چراغ عشق تو را نیز می برم .
عشق تو، نور عشق تو، عشق بزرگ توست
خورشید جاودانی دنیای دیگرم !
کتاب را ببند
و بیا اینجا روبروی من بنشین
من حرفهای زیادی برای گفتن دارم . چشمهایم را ورق بزن
حرفهای ناگفته ام را خودت بخوان
ببین زندگی چقدر زیباست
در مردمک محبت
ببین زندگی یک چیزی را کم دارد
نگاههای مهربانت را جاری کن
در نبض بی حس شهر
عاشقان همه بی عشق مرده اند
شعرها همه تمام شده اند
کاش می شد باورت را برای من می فرستادی
من باورم تمام شده
باید برای خودم در فکر باوری نو باشم
نمیخواهم حرفهای پوچم را ادامه دهم
من بی عشق تو هنوز زنده ام
چشمهایت را بازکن
کتاب را ببند
سلام .به شما دوستان عزیز. قبل از اینکه
به وبلاگ بیایم تفالی زدم به دیوان حضرت حافظ
شیرازی .
در و فای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
رشته ی صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در اتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز بنهانم چو شمع
در میان اب و اتش همچنان سر گرم تست
این دل زارنزار اشک بارانم چو شمع
در شب هجران مرا بروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع .نوشته شده توسط هومن
خواستم تا بار دیگر چیزی بنویسم
قلم نعره کشید ... کاغذ پاره شد ... افکارم در هم گردیدند ...
همه از من تقاضای سکوت کردند .
قلم میدانست که باید شرح دردها و غمها را بصورت کلمات نقاشی کند .
کاغذ می دانست که در زیر سطور غم و اندوه محو می شود .
و ... افکارم میدانستند که از در همی همانند زنجیری سر در گم می شوند .
و من خاموش سکوت را برگزیدم .
اما ....
چشمانم سکوت مرا با اشک معاوضه کردند .
و قطره های اشک و اندوه دل
مثل باران بهار
ارمغان کویر گونه ها شدند .
به خودم قول میدهم تورا فراموش کنم
به خودم قول میدهم خاطرات روزهای با تو بودن را فراموش کنم
به خودم قول میدهم جمله های عاشقانه ات رافراموش کنم
به خودم قول میدهم نگاه معصومانه ات را فراموش کنم
به خودم قول میدهم لبخندهای شیرینت را فراموش کنم
به خودم قول میدهم تصویر زیبای چهره ات را ازذهنم پاک کنم
به خودم قول میدهم دیگر نامه هایت را مرور نکنم
به خودم قول میدهم دیگر قلبم به عشق تو نتپد
به خودم قول میدهم دیگر به عشق توزیر باران نروم
به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو زیر نور مهتاب ننشینم
به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو به دیدار دریا نروم
به خودم قول میدهم دیگربه عشق توبه آسمان نگاه نکنم
به خودم قول میدهم دیگربه عشق تو به چشمکهای ستاره ها نگاه نکنم
به خودم قول میدهم دیگر درلحظه های تنهاییم به توفکر نکنم
به خودم قول میدهم اگر باز تورا دیدم به چشمهایت نگاه نکنم
به خودم قول میدهم اگر باز تورا دیدم دلم هوایی نشود
به خودم قول میدهم کسی اشکم را نبیند
به خودم قول میدهم کسی از دل شکسته ام باخبر نشود
به خودم قول میدهم بخاطر ازدست دادنت از خدا گلایه نکنم
اما...
میدانم آیا میتوانم به قولهایم عمل کنم؟
آیا میتوانم تنهایی راتحمل کنم؟
آدما پنجره ها رو وا کنید
غروب حقیقی منو نگاه کنید
.ببینید تا بدونیدعشق چیه
دنیای عاشقیمون دست کیه
جز خدا تموم عشقا دروغن
اینا رو خاطره هام بهم میگن
میگن از عشقای فانی دوری کن
جز خدا تموم عشقا یه روز از پیشت میرن
خدایا
خدایا دیوار مهرت بر سرم ویران نکن
اشک چشمان ترم بازیچه ی میدان نکن
گر دلم را آجر آجر از محبت ساختی
دیگری را در سرای این دلم مهمان نکن
نظر و پیشنهادتون در مورد شعر چیه...؟
عشق یعنی شب نیایش با خدا
تا طلوع صبح دلتنگی دعا
عشق یعنی آه دیگر پشت آه
سوز دل را پرکشاندن تا به ماه
عشق یعنی گریه های بی صدا
چشم خیس دختری دور از نگاه
عشق یعنی لحظه های انتظار
دل به فردا بستن و روز بهار
عشق یعنی بارش از دیده چو ابر
بهر دیدار دوباره باز صبر
عشق یعنی بهترین حس نیاز
سوی تنها خالق هستی نماز
عشق یعنی این منه دیوانه وار
کرده ام خود را فدای عشق یار
کار من فقط این بود اشک ریختن و آه کشیدن هر لحظه به یاد تو مثل دیوانه ها گریه میکردم و اشک می ریختم بدونه تو نه میتونستم بخوابم و نه میتونستم بیدار باشم اما حالا که خوب فکر میکنم میبینم تو لیاقت اشکهای منو نداشتی .اشکهایی که از یک دل پاک سرچشمه میگرفتند.از یه دل صاف و ساده
حیف از اون همه اشکهایی که به خاطر رفتنت ریختم . حیف از ون همه آه هایی که بخاطر تو کشیدم. آه هایی که از اعماق دل وجود میگرفتند.آه هایی که سوز دل همراه داشتند (( گابریل گارسیا مارکز: هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشکهای تو نمیشود ))
دیگه احساسی ندارم تو دلم دل پاکمو آتیش زدی سوزوندی دیگه حتی آهی ندارم واسه دلم
دیگه بازی تموم شد تو را دادم زدستم دیگه با تو تو قلبم قول جدایی بستم دیگه ندارم امید برای پرواز خستم دیگه بال و پرم رو واسه پریدن بستم دیگه نداره معنی برام محبت و عشق قلبمو به روی تو یا هر احساسی بستم دیگه نمیشه گفت من همون آهوی مستم
آره داد میزنم من دیگه تنها و تنهایی پرستم
تو برام خواب بودی یا یه خیال؟ هر چی بودی دیگه رفتی; بی خیال
|