از استاد دینی پرسیدم عشق چیست؟
گفت:حرام است.
از استاد هندسه پرسیدم
عشق چیست؟
گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
از استاد تاریخ
پرسیدم عشق چیست؟
گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.
از استاد زبان پرسیدم
عشق چیست؟
گفت:همپای love است .
از استاد ادبیات پرسیدم عشق چیست؟
گفت : محبت الهیات است .
از استاد علوم پرسیدم عشق چیست؟
گفت : عشق
تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.
از استاد ریاضی پرسیدم عشق
چیست؟
گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد
ای کاش جمله زیبای دوستت دارم
بی هیچ غرضی بر زبان ها جاری بود!
ای کاش از گفتن دوستت دارم،
از ترس سوءتفاهم ها و غلط اندیشی ها باز نمی ایستادیم،
ای کاش محبت را بی هیچ چشمداشتی
حتی چشم داشت محبت،
به او که دوستش داریم هدیه میدادیم
ی کاش،
ای کاش...
این شعر یکی از بهترین شعرهای که تا حالا از امید گوش دادم واقعا ادم رو دیونه میکنه
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر میگویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
خیال کردم بری میری از یادم
تو رفتی و نرفت چیزی از یادم
تو رفتی تازه عاشقتر شدم من
از اونیم که بود بد تر شدم من
صبح تا شب این شده کارم
که واسه چشات بیدارم
توخدای عاشقائی
تو تموم کس و کارم
تو به داد من رسیدی
وقتی تنهائیم رو دیدی
تو نذاشتی برم از دست
اگه چیزی هم هنوز هست
نازنینم ُ امید شیرینم
من به جزء تو کسی رو نمیبینم
از اون رو زی رفتی
یه روز خوش ندیدم
به جزء دستهای گرم
من اونو خوش ندیدم
زندگیمو به پای تو دادم
اون روزارو نمیره از یادم
نازنینم امید شیرینم
نه !
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا هر چیز و هر کس
که دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد
از تو دریغ میکند
پس با همه وجودم خود را زدم به مردن
تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد
این شعر را هم نا گفته میگذارم ....
تا روزگار بو نبرد ....
گفتم که ...
کاری به کار عشق ندارم !
قیصر امین پور
دلنوشته های غروب تنهایی من :" از فقر مادی تا فقر فرهنگی " خدایا !
نمی دانم :ولی خدایا ! هرچه بوده و هست و خواهد بود ، باشد و باشد ! ولی ای خالق عادل ! از تو گله مندم ! که ، چرا هرکه را که با اقیانوسی از غنای فرهنگی آفریدی چرا باید او را در محله و کویر خشک وسوزان تعصب و تحجر خلق کنی تا در تعدد تهمت های ناروا به دست ریز و درشت های متعصب جوهر دوات شان خشک شود و چوب قلم شان بسوزد آنانی که قلم ِ منطق شان " چماق " و جوهره ی جوهرشان ، نام و نان و آب و آبروی بزرگان و اندیشمندان است خدایا ! مرا از آنانی قرار نده که :
بر سر سفره ی نادانی با لقمه ی جهل ، نان ِ جهالت می خورند و نعره ی مستانه " هر که دندان دهد نان دهد " سر می دهند
تا به جای آنکه با چنگ و" دندان " ، " نان " به نرخ روز بخورم" من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً "
هر کس به من کلمه ای آموخت، مرا بنده خود ساخته است ( امام علی )
با آهنگی دلنواز ترانه ی علم و دانش و معرفت را این گونه در گوششان زمزمه کنم که:
بلکه مرا از آنانی قراربده :
تا جوهر قلمم در قلب کویر بی فرهنگی ، آب و آبیار ِ ریش و ریشه های خشک و تشنه ی معرفت شود
این چه رمز و رازیست که هرکه برسر سفره ی فقر مادی نشست چرا باید در آتش فقر فرهنگی هم بسوزد !؟
وچرا هرچه از دانش و معرفت شان کاسته شد ، بر تعدد زوجات و بچه های ریز ودرشت شان افزوده شد !؟
نمی دانم!
ای بهار ای آسمون
عیدی میدم به خونمون
داد میزنم ای جان ای جان ای جان
دارم میرم به تهران
دارم میرم به تهران
ناز من بهار میاد
گل به سبزه زار میاد
وامیشن جوونه ها
دلم پر از بهونه ها
بعد اون جدایی ها
عشق به من گفت که بیا
عشق به من گفت که بیا
ای بهار ای آسمون
عیدی میدم به خونمون
داد میزنم ای جان ای جان ای جان
دارم میرم به تهران
دارم میرم به تهران
به هوای یار میرم
وای که چه بیقرار میرم
به خدا عاشقم و به عشق اون دیار میرم
واسه بوی کوچمون تنگه دلم تنگه دلم
واسه محلمون تنگه دلم تنگه دلم
ای بهار ای آسمون
عیدی میدم به خونمون
داد میزنم ای جان ای جان ای جان
دارم میرم به تهران
دارم میرم به تهران
میدونم از پنجره چقدر قشنگه منظره
دوباره زنده میشه برام هزار تا خاطره
من و یار مست بهار دست به دست تو کوچه ها
یاد اون روزها به خیر که یادشون قشنگتره
ای بهار ای آسمون
عیدی میدم به خونمون
داد میزنم ای جان ای جان ای جان
دارم میرم به تهران
دارم میرم به تهران
کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم
کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد
کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات شبا نشستم به هوای چشمـــات
کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم
ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم
کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم
کجا بودی وقتی اشکــام میریخت خون جای گریه از چشام میـریخت
کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد
کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم
خنده واسه همیشه از لبـام رفت
رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت
فاصله را تو یادم دادیوقتی با لبخنددور شدی از منعکاس بهتر از ما فاصله را میفهمیدتو در عکس نیستیفاصله یعنی تو
اما... اگر... شاید،اما گناه من نبوداگر تو را برای من ننوشتندشاید من اشتباه کردماما اگر شاید نبودحتما گناه من نبودتو را با فاصله برای من نوشتند...
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و طوفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم کیوان نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم
عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میبشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف دانست که فرد آنرا دریک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رومانتیک که ملغمهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق افلاطونی ، عشق مذهبی ، عشق به خانواده را میتوان متصورشد و درواقع این کلمه را میتوان در مورد هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد. «گراهام را دوست دارم». در زبان یونانی برای انواع مختلف عشق کلمات متفاوتی وجود دارد و درواقع کلمه عشق در زبان یونانی در قالب کلمات متعدد بیان میشود، اما در انگلیسی این کلمه با یک قالب هزاران معنی را تداعی میکند.