به هوای قلب من آمدی و گفتی عاشقی ،اما اینک هوای قلبم را نداری
چرا با تو عهد عشق را بست ، عشق تنها یک ( کلمه ) بود
نه آن احساسی که تا ابد ماندگار بماند
شب که میرسد خیس است چشمهای خسته ام ، از فردا بیزارم
دلم نمیخواهد کسی بفهمد که دلشکسته ام
نمیخواهم دیگر با غروب روبرو شوم
غروب همان آتشی است که در این لحظه های تنهایی بیشتر میسوزاند دلم را
گرچه نمیتوانم ،اما نمیخواهم دیگر به تو فکر کنم
نمیخواهم دیگر یک لحظه نیز در فکر حال و هوای رفتنت این لحظه های سرد را با گریه سر کنم
خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم
خیلی دلم میخواهد عاشقی را از قلبم دور کنم
اما نمیتوانم!
اگر تا دیروز محکوم به تنهایی بودم ، اما اینک محکوم دلبستن به یک عشق دروغینم
تا به امروز در قلب بی وفای تو حبس بود
از این لحظه به بعد نیز باید در زندان تنهایی حبس ابد باشم
خیلی تنهام ...
از تنهایی خسته شدم ...
منتظر یه عشقم ...
یه عشق حقیقی ...
کاش یه عشق واقعی میومد و من و همراش می کرد ...
کاش همه ی عشقها واقعی بودن ...
مثل کویری که منتظر بارونه ...
کاش ...
برو خوشحال بخند
که به تو باخته ام
و چه زیبا گناهش کردم
خنده ی این دل خود ساخته ام
به چه چیز خندیدی ؟
به دل خوش باور ؟
به من بی یاور ؟
یا به آن قلب نشسته در گل ؟؟
شایدم نه !
به من و رسم من و خاکستر
برو نامرد بخند
که شدم من فانی
دل من سخت شکست
تنهایی
سکوت
هوای سرد
تاریکی در اتاق
پنجره های بسته
کوچه های خیس و خلوت
خواب های اجباری و بیداری
اشک و دلتنگی
حسرت و افسردگی
این روزها اینچنین شده زندگیم و خسته شدم ار انتظار و خیال های تکراری و محال
خسته شدم از بیکاری در خانه و فکرهای که بغضم را میگیرد
و سوال های بی جواب که چرا .....؟
خیلی وقته کسی بهم نگفته دوست دارم یا دلم برات تنگ شده
خیلی وقته کسی برایم دیوانگی نمیکند که از شوق آن خستگی هایم را فراموش کنم
منتظر کسی هستم که مرا از این وضع نجات بدهد ...
از تنهایی خسته شدم...
همراهی میخواهم
خدایا تا چه مدت این وضع من می ماند
خدایا من منتظر تغیری هستم که غم هایم را فراموش کنم
خدایا دیگه حتی خسته شدم دعا کنم
خدایا توخسته نشدی که این همه خستگی های منو دیدی؟
حرفه دلم بود!
برای تو......
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی:
نه،هیچی ...