وای از لحظه ای که یادم میفتهیک چیزی رو باید بهت بگم ....اما تو دیگه نیستی......
در این دنیا به هیچ کس وابسته نباش
حتی سایه ات در هنگام تاریکی تورا ترک خواهد کرد ....!
هــــر کـســــ یـا شـــــب میمیــــــرد یــــا روز ... مـــن شبــــانـــــه روز !
بی اعتنا
می روی ...
و من
ناگفته های چشمانم را
به زمین می بخشم
اگـــــه بـهش زنـــگ میزنی ُ رد میکنه
اگـــــه بهش میگی دوسـ ـت دارم و اون فقــــط میخنده
اگـــــه شـــــبآ بدون شبــخیر گفتن تــــو خـ وآبش میـ ـبره
یعنی تــــآریخ انقضـ ـآی ِ تو توی دلــــش تموم شده!
این یـ ـ ه قـــــآنونه!
بــــآ قـ ـآنونِ آدمــــآ نجــــنگـ!
غــرورت لــــِه میشهــ
نه از قضا گله اى دارم و نه از تقدیر...که دشمنم همه اندیشه تباه من است
به نام او که چون من تنهاست
چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری*
* که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی